شعری برای تو ...


ساعت 6:58 صبح پنج شنبه 86/9/29

 

بابا جون خوب بودی و پاک ، مهربون ، نجیب و بی باک

تو گلا عاشقه نرگس ، تو درختا زیتون و تاک

بابا جون واست بمیرم که تو جوونی جون سپردی

بابایی حتی تو جوونی دل آدما رو بردی

بابایی زندگی سخته ، بابایی بی تو بمیرم

با همه خاطره هاتون یکی یکی پر می گیرم

بابایی خوابتو دیدم تا دلم آروم گرفته

کاش بیایی هر شب بخوابم بابا جون تنهایی سخته

چه کنم بابا با دوریت سرنوشت من همینه

بابایی کم شدن گل توی تقدیر زمینه

بابا جون سخته ولیکن مجبورم بسازم با غم دوریت

تا شاید الگوی من شه مهربونی و صبوریت.

پ . ن :

 امروز 29 آذر تلخ ترین روز زندگیمه ، امروز نه ساله شد دوری از بابام.

 واسش فاتحه بخونین ممنون میشم .

مامان میدونم توی عرفات یادش کردی امروزم عرفه ماست منم از ته دلم یادش میکنم مگه میشه اونو فراموش کرد.

التماس دعای فراوون دارم از همتون امروزو خواهشا از دست ندیدن.

فرا رسیدن عید مبارک قربان رو خدمت تمامی دوستان تبریک می گم .

دوستون دارم یاعلی.

 


¤ نویسنده: ز . هیوا

*تپش سایه ی دوست*( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
15
:: بازدید دیروز ::
3
:: کل بازدیدها ::
33536

:: درباره من ::

شعری برای تو ...

ز . هیوا
این شعر را برای تو می گویم در یک غروب تشنه ی تابستان در نیمه های این ره شوم آغاز در کهنه گور این غم بی پایان این آخرین ترانه ی لالاییست در پای گاهواره ی خواب تو پیچد در آسمان شباب تو

:: لینک به وبلاگ ::

شعری برای تو ...

::* ماندنی ها*::

بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386

:: همراهانه شعری برای تو::

عاشقانه *آبجی فرزانه*
همسفر*آبجی شبنم*
توحید نامه*بابا توحید*
ارباب شیاطین *داداش مجید*
ته تغاری خانواده*آبجی زهرا*
به یاد ماندنی (2)*آبجی شیوا*
بی تو هرگز... *آبجی مرجان*
عجب روزگاریه*آّبجی زینب*
آتش عشق*آبجی آرمیتا و آبجی عسل*
عشق من خدا*داداش مهدی*
کالسکه سوار*آبجی شانیا*
وجزلبخندچیزی نگفت...*داداش مصطفی*
وب نوشت*داداش محمدرضا*
دل نوشته های من
کاش در دهکده عشق فراوانی بود*داداش علیرضا*

:: خبرنامه وبلاگ ::