سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعری برای تو ...


ساعت 1:25 عصر یکشنبه 86/12/5

 

هر غروب ، در سکوت سرد و بی انتها در جاده های

پشیمانی به راه می افتم و در جاده های متروک

گذشته خرابه ها را می نگرم و به خود می گویم :

افسوس که دیگر زمان به عقب بر نمی گردد تا دوباره

گل سرخ زندگی را ببویم . کجاست آن عاشق دلباخته

تا خونبهای زندگی ام را از او پس گیرم . کجاست آن

گل سرخ نامهربان تا سنگینی بار غم هایم را در این

شب یلدای جدایی یه دوشش بنهم . و ...

افسوس که تصور می کردم گل سرخ عشق تنها گل

بی عیب من است و خبر نداشتم تک گل بی عیب

                     خداست.

 

امان از دله غم دیده !!!!!!!!!!!!!!!

¤ نویسنده: ز . هیوا

*تپش سایه ی دوست*( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
3
:: بازدید دیروز ::
9
:: کل بازدیدها ::
33037

:: درباره من ::

شعری برای تو ...

ز . هیوا
این شعر را برای تو می گویم در یک غروب تشنه ی تابستان در نیمه های این ره شوم آغاز در کهنه گور این غم بی پایان این آخرین ترانه ی لالاییست در پای گاهواره ی خواب تو پیچد در آسمان شباب تو

:: لینک به وبلاگ ::

شعری برای تو ...

::* ماندنی ها*::

بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386

:: همراهانه شعری برای تو::

عاشقانه *آبجی فرزانه*
همسفر*آبجی شبنم*
توحید نامه*بابا توحید*
ارباب شیاطین *داداش مجید*
ته تغاری خانواده*آبجی زهرا*
به یاد ماندنی (2)*آبجی شیوا*
بی تو هرگز... *آبجی مرجان*
عجب روزگاریه*آّبجی زینب*
آتش عشق*آبجی آرمیتا و آبجی عسل*
عشق من خدا*داداش مهدی*
کالسکه سوار*آبجی شانیا*
وجزلبخندچیزی نگفت...*داداش مصطفی*
وب نوشت*داداش محمدرضا*
دل نوشته های من
کاش در دهکده عشق فراوانی بود*داداش علیرضا*

:: خبرنامه وبلاگ ::