زيبا سلام
يه شب بهاري تو غلغله ي قلقلک زمين از يه ستاره ي كوچيك نشوني ماه رو پرسيدم /
دستم رو گرفت با خودش برد نزديك ماه / اونقدر نزديك كه انگار ماه تو بغل ستاره بود /
يه شب بهاري توغلغله ي قلقلک زمين براي /
اولين بار تو عمرم / ماه و ستاره رو رفيق شبهاي بي قراريم ديدم /
دست تو دست همديگه تا خود خدا / به خدا !! /
عزيز! خوشحالم كه برگشتي.
نسيم بر بال سکوت معطر خويش مرا تا دوردستترين سرزمينهاي رويايي ميبرد، ميگذريم از جادههايي که عاشقشان شدهام، چون بهترين دوستم را دارم تا با او به انتهاشان بيانديشيم و گام برداريم، دست در دست هم بعد از پلي که هفت رنگ داشت به دشتي پر از غنچههاي بنفش رسيديم
امروز من بودم، باران بود، نسيم بود، رويا بود و تو بودياينجا در قلب من تو بودي، در دوستداشتنيترين لحظههاي امروززير باران تو بودي تو، از جنس باران، از جنس خوبي، مهرباني و صفا .. !
و تو اينجا خواهي ماند، در قلب من، تا ابد، نارنينم .